سفارش تبلیغ
صبا ویژن

The Language English

نوری به روی زمین فرود آمد
دو جاپا  بر شن‌های بیابان دیدم.
از کجا آمده بود؟
به کجا می رفت؟
تنها دو جاپا دیده می شد.
شاید خطایی پا به زمین نهاده بود.
ناگهان جاپاها براه افتادند.
روشنی همراهشان می‌خزید.
جاپاها گم شدند،

خود را از روبرو تماشا کردم:
گودالی از مرگ پر شده بود.
و من در مرده خود براه افتادم.
صدای پایم را از راه دوری می‌شنیدم،
شاید از بیابانی می‌گذشتم.
انتظاری گمشده با من بود.
ناگهان نوری در مرده‌ام فرود آمد
و من در اضطرابی زنده شدم:
دو جاپا هستی‌ام را پر کرد.
از کجا آمده بود؟
به کجا می‌رفت؟
تنها دو جاپا دیده می‌شد.
شاید خطایی پا به زمین نهاده بود. 

 emotion

 

A light descended on earth
I saw two footprints in the desert sands.
Wherefrom had it come?
And where was it going?
Only two footprints were visible,
Maybe somebody had stopped on the ground by mistake.
Suddenly the footprints started moving,
Light followed the footprints,
The footprints were lost.
I watched myself from the opposite direction:
A cavity was filled by death
And I started to move in my dead corpse,
I could hear the sound of my footsteps from distance,
Maybe I was passing a desert.
I was imbued with a lost expectation.
Suddenly a light fell on my dead body
And I resurrected with anxiety:
Two footprints filled my existence.
Wherefrom had it come?
Where was it going?
Only two footprints were visible
Maybe somebody had stopped on the ground by mistake.


ارسال شده در توسط NADER